در جامعه ما چه می گذرد؟

 

در جامعه ما چه می گذرد؟ 
1) هانا آرنت در قطعه ای در کتاب «انقلاب مجارستان:مقاومت مردمی علیه توتالیتاریسم» می نویسد:« همه تجربیات ما از مناسبات توتالیتری حاکی از آن است که برای حکومت مطلقه هنگامی که کاملاً سوار بر کار است، تجربه واقعیت های عملی به مراتب خطرناک تر از کشش طبیعی انسان به آزادی است». او این نکته را در اشاره به رمانی از دودینتسو با عنوان «نه فقط از نان خالی» طرح می کند. آرنت معتقد است رمان دودینتسو دارای عنصری از طغیان و عصیان است،اما این عصیان از جنس عصیان های روشنفکری و به خاطر آزادی نیست. این عصیان بیشتر به خاطر وقوف بر حقیقت امور بوده است تا برای آزادی. دودینتسو در این رمان تجربه ای را از زمان جنگ جهانی دوم نقل می کند. او که همواره شنیده است شوروی بهترین هواپیماها را دارد در سنگر نشسته است و شاهد یک درگیری میان هواپیماهای آلمانی و روسی است که در آن هواپیماهای آلمانی با وجود تعداد اندکشان بر هواپیماهای روسی پیروز می شوند:« چیزی در درون من در هم شکست،زیرا تا آن زمان هرگز جز آنکه هواپیماهای ما سریعترین و بهترین هواپیماهای دنیا هستند چیزی نشنیده بودم».  به باور آرنت، دودینتسو در اینجا به ما نشان می دهد که چگونه «یک تخیل توتالیتر زیر فشار واقعیت ها در هم می شکند و تجربه برخورد با واقعیت دیگر به وسیله حقیقت تاریخی استدلال های حزبی جایگزین نمی شود». آرنت در ادامه در تحلیل انقلاب مجارستان معتقد است ملت مجارستان در سطح تمامی طبقات سنی خود می دانست که در «دروغ و دغل» زندگی می کند و یکصدا و هم آواز در تمام بیانیه های خود خواستار چیزی شد که حتی روشنفکران با فراست روسی هم در خواب نمی دیدند و آن «آزادی در تفکر» بود. 
۲) جامعه سالم جامعه ای است که در آن فاصله میان واقعیت با روایت زبانی از واقعیت آن گونه نباشد که واقعیت را تبدیل به یک امر مبهم و نادیدنی کند و روایت از واقعیت را تبدیل به یک روایت تخیلی دروغین نماید. جامعه ما از این منظر جامعه ای ناسالم است. واقعیت ها را آنقدر ندیدیم و به آن ها بی اعتنایی کردیم که اکنون بر ما آوار شده اند و روایت خود از جهان و زندگی را آنقدر در فاصله از واقعیت قرار دادیم که هم واقعیت موجود را ندیدیم و هم قادر به خلق واقعیتی تازه مبتنی بر روایت خود نشدیم مگر آنکه به خشونت متوسل شویم. ما همه در ندیدن واقعیت مقصریم،اعم از مردم و نظام سیاسی. ما همه در ساختن یک روایت تخیلی از زندگی مقصریم، اعم از مردم و نظام سیاسی. اکنون هر دو به میزانی هم واقعیت را بیشتر می بینیم و هم به تخیلی و دور از واقعیت بودن روایت خود از واقعیت آگاهیم. اما فشار واقعیت بر هر دوی ما چنان افزون شده هست که دیگر قادر به همکاری با یکدیگر نیستیم و به خون هم تشنه ایم که واقعیت های مرگ آفرین از همه سو ما را احاطه کرده اند. هر دو، هم مردم و هم نظام سیاسی، خود را بر لبه پرتگاه قرار داده اند. تنها یک راه نجات وجود دارد. هم مردم و هم نظام سیاسی در توافقی ناگفته(که ما اصولا در وضعیت فحش و فحش کاری هستیم که گفتگو را منتفی ساخته است) و بی اعتنا به آنچه تاکنون بر خود و زندگی خود روا داشته ایم سعی در کاستن خطرهای موجود در زندگی خود کنیم و با ایمان به واقعیت، واقعیت را تا جای ممکن در دستان خود کنترل کنیم و گرنه نابودی ما قطعی است.

 

منبع :: رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

http://t.me/mostafamehraeen

مساله جمهوری اسلامی چیست؟از دست دادن جایگاه حقیقت گویی 

مساله جمهوری اسلامی چیست؟از دست دادن جایگاه حقیقت گویی 
 
1.چه بر سر نظام سیاسی جمهوری اسلامی است که اکنون با از دست دادن بخش زیادی از جمعیت مردم خود روبروست و چنین احساس می کند که بخش زیادی از مردم دیگر با مولفه ها و ویژگی های این نظام سیاسی همدلی نمیکنند و گاه حتی به دشمن آن تبدیل شده اند. در دو روز گذشته این شکاف را به خوبی می توان در برخورد جامعه با مساله شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی دید:عده ای داغدارن و عده ای بی تفاوت و گاه حتی شاد. 
2. یکی از مهمترین ویژگی هایی که یک انقلاب به نظام سیاسی حاصل از آن اعطا می کند آن است که نظام سیاسی جدید را در «جایگاه حقیقت گویی» قرار می دهد. به زبان ساده تر، یک انقلاب باعث می شود که نظام سیاسی حاصل از آن جایگاه یک «روشنفکر» را بدست آورد:نظام سیاسی جدید همچون یک روشنفکر دو وظیفه را بر شانه های خود احساس می کند:انتقاد از سنت های از قبل موجود و حقیقت گویی در مقابل قدرت های موجود.نظام سیاسی حاصل از انقلاب نظامی است «ذوق ورز» که نمی خواهد به یک نظام سیاسی معمول تبدیل شود.این نظامی نظامی مسافر و همواره در تبعید است. دایم از حقوق بی پناهان دفاع می کند و با نقد قدرت های حرفه ای و متخصص به نحو مداوم آن ها را «شگفت زده» می کند.رابطه این نظام سیاسی با جوامع و قدرت های دیگر «در مرز میان تنهایی و هم پیمانی ست».این نظام عاشق تفکر و اندیشه های جدید است و با «برانگیختن پرسش های نگران کننده و رویاروشدن با سنت ها و جزم اندیشی های موجود» همواره در پی آزمودن جهان های جدید است.اما در کنار تمام این ویژگی ها، مهم ترین ویژگی نظام سیاسی انقلابی آن است که در نظم جهان وصله ناجور است، و با نافرمانی به ایجاد اختلال در نظم موجود می پردازد. آنچه به این نظام سیاسی چنین توانی را اعطا می کند فقط یک چیز است: این نظام سیاسی حامی مردم خود است و «برای مردم» حکومت می کند.مردم ابتدا و انتهای این نظام سیاسی را شکل می دهند. نظام سیاسی انقلابی سرمایه ای جز عشق مردم خود ندارد و این مردم هستند که به او «جایگاه حقیقت گویی» اعطا می کنند. فرق است میان سخن حقیقت و داشتن جایگاه حقیقت گویی. نظام سیاسی می تواند سخن حقیقت خود را از هر جایی وام بگیرد، اما جایگاه حقیقت گویی خود را تنها از مردم خود می گیرد. 
3. جمهوری اسلامی نظام سیاسی برآمده از انقلابی مردمی است که سالها پیش جایگاه حقیقت گویی را بر عهده این نظام سیاسی نهادند تا آغازگر یک سخن حقیقت جدید در جهان سیاسی موجود شود. جمهوری اسلامی تا حدودی در این مسیر موفق بود، اما زمانی دچار مشکل شد که با تحلیل غلط داشتن جایگاه الهی در مقابل مردم خود ایستاد و جایگاه حقیقت گویی خود را آرام آرام از دست داد. اگر از حوادث دهه شصت چشم بپوشیم، جمهوری اسلامی از سال هشتاد و هشت به بعد در مسیر نادرست رویاروشدن با مردم قرار گرفت تا آنجا که بخش زیادی از مردم امتیازی که به نظام سیاسی داده بودند را از او پس گرفتند: بخش زیادی از مردم دیگر جمهوری اسلامی را شایسته جایگاه حقیقت گویی نمی دانند حتی اگر سخن حق بگوید. 
4. مهمترین مشکل فعلی جمهوری اسلامی بازیابی دوباره جایگاه حقیقت گویی است که در اتفاقات آبانماه گذشته تمامی آن را از دست داد. این نظام سیاسی به خطا بر حق بودن خود تاکید می کند. نظام سیاسی حتی اگر حقیقی ترین سخنان را در ذهن و ایدئولوژی خود پرورانده باشد تا از جایگاه حقیقت گویی برخوردار نباشد راه به جایی در میان مردم خود و مردم جهان نخواهد برد. 
5.این مساله البته فقط مساله جمهوری اسلامی و ایدئولوگ های آن نیست. بسیاری از روشنفکران و محققان امروز جامعه ما نیز با همین مشکل روبرویند. افرادی همچون مصطفی ملکیان یا ......حتی اگر حقیقی ترین حقیقت ها را بر زبان آورند دیگر مورد اعتنای جامعه قرار نمی گیرند چون از جایگاه حقیقت گویی برخوردار نیستند: جایگاه حقیقت گویی یعنی در طرف مردم و به ویژه مظلومان و بی پناهان و ظلم دیدگان و فقرا ایستادن.

منبع : http://t.me/mostafamehraeen ( رخداد تازه - مصطفی مهرآیین) 

ادامه نوشته